جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زاغ
۱ - (اِ.)کلاغ سیاه، غراب.۲- (ص.) کبود.۳- (کن.) فتنه. ؛ ~سیاه کسی را چ...
ز
معین
زاغولو
(ص.) (عا.) کسی که چشمان زاغ دارد.
ز
معین
زاستر
(تَ) (ق مر.)۱- از آن سوتر.۲- دورتر.۳- بالاتر.
ز
معین
زاک
(اِ.) نک زاج.
ز
معین
زانی
(اِفا.) زناکار. ج. زناة.
ز
معین
زاپاس
(اِ.) ذخیره، یدکی.
ز
معین
زانو زدن
(زَ دَ) (مص ل.)۱- نشستن روی زانو.۲- کنایه از: تسلیم شدن.
ز
معین
زاویه نشین
(~. نِ) (ص فا.) گوشه گیر، منزوی.
ز
معین
زانو
(اِ.) مفصل بین ران و ساق پا.
ز
معین
زاویه
(یِ) ۱- (اِ.) کنج، گوشه.۲- کرانه.۳- خانه.۴- خلوتخانهای در خانقاه مخصو...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها