جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بیگار
(اِ.) کار بی مزد.
ب
معین
بیکینی
(اِ.) مایو دو تکه.
ب
معین
بیکران
(کَ) (ص مر.) بی پایان، نامحدود.
ب
معین
بیکبار
(به یکبار) (بِ) (ق.) ناگهان.
ب
معین
بیک
(بِ) (اِ.) = بیگ:۱- بزرگ زاده، شاهزاده.۲- رییس قبیله.۳- فرماندة سپاه....
ب
معین
بیژه
(ژِ) (ص.)۱- خالص، بی غش.۲- خاص، ویژه.
ب
معین
بیچاره
(رِ) (ص.)۱- شخصی که دچار وضع بدی شدهاست.۲- شخص ناتوان و درمانده، بی ن...
ب
معین
بیوگرافی
(اِ.) کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت، شرح...
ب
معین
بیوگانی
(بَ) (حامص.) عروسی، نکاح.
ب
معین
بیوگ
(بَ) (اِ.) عروس.
«
‹
174
175
176
177
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها