جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خابیه
(یَ یا یِ) (اِ.) خم، خنب.
خ
معین
خاب
(ص. اِ) بازپس افکنده.
خ
معین
خا
(ص فا.) در ترکیب به معنی «خاینده» آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا،...
خ
معین
خ
(حر.) حرف نهم از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر عدد "۶۰۰" میباشد....
خ
معین
خاثر
(ثِ) (ص.)۱- بسته، دلمه شده.۲- شوریده دل.۳- تباه عقل گشته.
خ
معین
خاتون
(اِ.)۱- بانوی بزرگ زاده.۲- کدبانو، بی بی.
خ
معین
خاتمه دادن
(~. دَ) (مص م.) پایان دادن امری را، به پایان رسانیدن.
خ
معین
خاتمه
(تِ مِ یا مَ) (اِفا.) مؤنث خاتم، پایان، انجام. ج. خواتیم.
خ
معین
خاتم کاری
(تَ) (حامص.) شغل و عمل خاتم کار، خاتم بندی.
خ
معین
خاتم
(تَ) (اِ.)۱ - انگشتری.۲- مهر، نگین. ج. خواتم.۳- آخری، آخرین.۴- اشیایی...
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها