جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خارجه
(رِ جِ) (اِ.)۱- مؤنث خارج. (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صر...
خ
معین
خاخام
(اِ.) عنوان پیشوایان دینی یهود؛ ربانی.
خ
معین
خازنه
(زَ نِ) (اِمر.) خواهرزن.
خ
معین
خارج شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- بیرون شدن، بیرون رفتن (از خانه، شهر و غیره.)۲- ت...
خ
معین
خاج
(اِ.) نرمة گوش که در آن گوشواره کنند.
خ
معین
خازن
(زِ) (اِفا. اِ.)۱- خزانه دار.۲- نام قطعهای است در بعضی از دستگاههای...
خ
معین
خارج خواندن
(~. دَ) (مص ل.) خارج شدن خواننده از آهنگ موسیقی.
خ
معین
خاز
(اِ.) نوعی پارچة کتانی مانند متقال.
خ
معین
خارج
(رِ) ۱- (اِفا.) خروج کننده.۲- (اِ.) بیرون، ظاهر چیزی.
خ
معین
خاریدن
(دَ)۱- (مص ل.) خارش کردن، احساس خارش داشتن.۲- (مص م.) خاراندن، دفع خار...
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
X