جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
داج
(ص.) تاریک.
د
معین
دادخواست
(خا) (اِمر.) عرضحال، نوشتهای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به...
د
معین
داثر
(ثِ) (ص.) کهنه، مندرس.
د
معین
دادبک
(بگ) (بَ) (اِمر.) = دادبیگ: متصدی عدلیه، رئیس قضات، امیر - داد، می...
د
معین
دابه
(بَّ) (اِ.)۱- هر حیوانی که روی زمین راه رود.۲- چارپا. ج. دواب.
د
معین
دادبرده
(بُ دِ) (ص مف.) کسی که حکم به نفع او داده شده باشد. مق داد باخته.
د
معین
دابر
(بِ) (ص فا.)۱- تابع، پیرو.۲- دنباله، گذشته.۳- آخرِ هر چیز.
د
معین
دادباخته
(تِ یا تَ) (ص مف.) کسی که حکم به نفع او نباشد، محکوم علیه، مق داد برد...
د
معین
دابه الساعه
(بَّ تُ سُ عَ) (اِمر.) نک دابة الارض.
د
معین
داداش
(اِ.) برادر.
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها