جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سالدات
(اِ.) سرباز.
س
معین
سامان شدن
(شُ دَ) (مص ل.) درست شدن کار.
س
معین
سالخوردگی
(دَ یا د) (حامص.)۱- پیری.۲- فرسودگی.
س
معین
سامان
(اِ.)۱- اسباب، لوازم.۲- وسایل زندگی، باروبنه.۳- متاع، کالا.۴- آراستگی...
س
معین
سالخورده
(دِ) (ص مف.)۱- پیر، کهنسال.۲- کهنه، قدیمی.
س
معین
ساماخچه
(چَ یا چِ) (اِ.) = ساماکچه. شاماخچه. شاماکچه. سماخچه. سماچه: سینه بند ...
س
معین
سالخورد
(ص مف.) سالخورده.
س
معین
سام
(اِ.)۱- بیماری.۲- ورم.
س
معین
سالخرد
(خُ) (ص مر.) کم سال، کم سن.
س
معین
سالگرد
(گَ) (اِمر.) زمانی از سال که یک یا چند سال از واقعهای گذشته باشد.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها