جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سج
(سَ) (اِ.) روی، رخساره.
س
معین
ستون فقرات
(~ فَ قَ) (اِمر.) ستون مهرهها، تیرة پشت. ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخو...
س
معین
سترگ
(سُ یا سَ یا س تُ) (ص.)۱- بزرگ، عظیم.۲- بزرگ جُثه.۳- ستیزه جو.۴- خشم...
س
معین
ستیهیدن
(س دَ)(مص ل.)= ستهیدن:۱- ستیزه کردن.۲- نافرمانی کردن.۳- لجاج کردن.
س
معین
ستون
(سُ) (اِ.)۱- پایة سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند.۲- دیرک خ...
س
معین
سترونی
(~.) (حامص.) نازایی.
س
معین
ستیم
(س) (اِ.) زخم، چرک و خون.
س
معین
ستوربان
(~.) (ص مر.) کسی که به امور چهارپایان رسیدگی میکند.
س
معین
سترون
(سَ تَ وَ) (ص.) نازا، عقیم، زنی که بچه نیاورد.
س
معین
ستیغ
(س)۱- (ص.) هر چیز راست و بلند ایستاده.۲- (اِ.) بلندی سر کوه.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها