جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
ساجگون
(ص.) به رنگ ساج، تیره فام.
س
معین
ساخر
(خِ) (اِفا.) سخره کننده، مسخره کننده.
س
معین
ساحل نشین
(~. نِ) (ص فا.) آن که کنار آب زندگی میکند (اعم از دریا، دریاچه، رودخ...
س
معین
ساختگی کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) تهیة لوازم و وسایل.
س
معین
ساحل
(حِ) (اِ.) کنار دریا یا رود، کرانه. ج سواحل.
س
معین
ساختگی
(تَ یا تِ)۱- (حامص.) مجهز بودن، آمادگی.۲- (ص.) مصنوعی، تقلبی.
س
معین
ساحری
(حِ) (حامص.) جادوگری، سحر کردن.
س
معین
ساختکاری
(حامص.) آمادگی، آراستن.
س
معین
ساحره
(حِ رِ یا رَ) (اِفا.) مؤنث ساحر. زن جادوگر. ج. ساحرات، سواحر.
س
معین
ساخته کاچار
(~.) (ص مر.) با اسباب و وسایل.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها