جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سخنران
(~.) (ص فا.) سخن راننده، ناطق، خطیب.
س
معین
سخت کوش
(~.) (ص فا.) بسیار کوشا، پرسعی.
س
معین
سر خود گرفتن
(سَ رِ خُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) پیِ کار خود رفتن.
س
معین
سده
(سَ دَ یا دِ) (اِمر.)۱- یک صد سال، قرن.۲ - نام جشنی منسوب به هوشنگ، د...
س
معین
سر حلقه
(~. حَ قِ) (اِ. ص.) سر - دسته، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم.
س
معین
سدره نشین
(~. نِ) (ص فا.) کنایه از: فرشتة مقرب.
س
معین
سر به نیست
(~. بِ) (ص مر.) (عا.) نابود، معدوم.
س
معین
سدره
(س رَ یا رِ) (اِ.) یک درخت سدر.
س
معین
سر به
زیر (~. بِ) (ص مر.) کنایه از: محجوب، فروتن.
س
معین
سدر
(س دْ) (اِ.) درختی است گرمسیری و بسیار تناور. میگویند تا سه هزار سا...
«
‹
44
45
46
47
48
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها