جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شبه
(ش) (اِ.) مثل، مانند. ج. اشباه.
ش
معین
شبیر
(شُ بِ یا بَ) (اِ.) سه نام پیامبر نهاده: حسن و حسین و محسن.
ش
معین
شبنم
(شَ نَ) (اِمر.) قطرهای شبیه دانة باران که شب روی برگ گل و گیاه مینشی...
ش
معین
شبیخون
(شَ) (اِمر.) حملة ناگهانی در شب.
ش
معین
شبل
(ش) (اِ.) شیر بچهای که شکار کند؛ بچه شیر؛ ج. شبال.
ش
معین
شبگیری
(~.) (حامص.) شب زنده داری.
ش
معین
شبق
(بَ) (مص ل.) آرزومند گشتن به جماع، شدت شهوت.
ش
معین
شبگیران
(~.) (اِمر.) سحرگاه.
ش
معین
شج
(شَ جّ) (مص م.)۱- شکستن سر.۲- شکافتن کشتی دریا را.
ش
معین
شتالنگ
(ش لَ) (اِ.)۱- استخوان پاشنة پا، کعب.۲- بجول که با آن قمار کنند.
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها