جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شارح
(رِ) (اِفا.) شرح کننده، مفسر.
ش
معین
شارت و شورت
(تُ) (اِمر.) (عا.) داد و فریاد، غوغا و تهدید.
ش
معین
شاش
(اِ.) ادرار، بول. ؛ ~ کسی کف کردن کنایه از: بالغ شدن و جنس مخالف طلب...
ش
معین
شارب
(رِ) ۱- (اِفا.) نوشنده.۲- (اِ.) سبیل، سبلت.
ش
معین
شاسی
(اِ.)۱- چهارچوب، قاب.۲- اسکلت اصلی اتومبیل که بخشهای دیگر روی آن سوا...
ش
معین
شار
(اِ.) = شاره: پارچهای به غایت نازک و رنگین که بیشتر زنان از آن لباس م...
ش
معین
شازده
(دِ) (اِمر.) شاهزاده.
ش
معین
شاذ
(ذّ) (ص.) نادر، کمیاب.
ش
معین
شاریدن
(دَ) (مص ل.) = شریدن:۱- سرازیر شدن و ریختن آب ؛ شریدن.۲- تراویدن آب از...
ش
معین
شادیچه
(چَ) (اِمر.) لحاف.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها