جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قاسر
(سِ) (اِفا.)۱- مانع.۲- به زور بر کاری وادارنده.
ق
معین
قاذوره
(رَ یا رِ) (اِ.)۱- پلیدی، نجاست.۲- بدخو. ج. قاذورات.
ق
معین
قابض
(بِ) (اِفا.)۱- گیرنده، در مشت گیرنده.۲- در طب دارویی که یبوست ایجاد ک...
ق
معین
قاس
(اِ.) ابرو.
ق
معین
قادم
(دِ) (اِفا.)۱- آینده.۲- مسافری که از سفر بازآید.۳- پیشرو. (?(قاذورات ...
ق
معین
قاب قوسین
(بِ قَ سَ) (اِمر.)۱- مقدار دو کمان.۲- کنایه از: قرب و نزدیکی.
ق
معین
قازقان
(اِ.) = قازغان. قزقان. قزغان. خاژغان. غزغن. قازگان: دیگ بزرگ که در آن...
ق
معین
قادر انداز
(~. اَ)(ص فا.)تیرانداز و کمانداری ک ه تیر او خطا نکند.
ق
معین
قاب شور
#NAME?
ق
معین
قاز
(اِ.) = غاز: کمترین واحد پول، پشیز.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها