جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قایم شدن
(یِ. شُ دَ) (مص ل.)۱- ثابت و برقرار گشتن.۲- پنهان شدن.
ق
معین
قاپ زدن
(زَ دَ) (مص م.) ربودن چیزی به سرعت و ناگهانی.
ق
معین
قامیش
(اِ.) = قمیش. غامیش:۱- نی، قصب.۲- نیستان.
ق
معین
قایم الزاویه
(یِ مُ زّ یَ) (ص مر. اِمر.) شکلی که دارای زاویة قایم باشد، راست زاویه...
ق
معین
قاپ
(اِ.) = قاب: استخوانی کوچک در پاچة گوسفند که با آن نوعی قمار کنند. ؛ ...
ق
معین
قاموس
۱- (اِ.) میانه دریا.۲- کتاب لغت.۳- (ص.) رازدار، صاحب سرُ.۴- ذات، طبیعت...
ق
معین
قایم
(~.) (اِفا.)۱- ایستاده، برپا.۲- پایدار، استوار.
ق
معین
قاووت
(اِ.) = قاوت: مخلوط آرد حبوبات بو داده با شیرینی خشک، نرمة آرد نخودچی ...
ق
معین
قامه
(مَ یا مِ) یکی از اجزا و عناصر خاتم.
ق
معین
قایل
(ی ِ) (اِفا.) سخنگو، گوینده.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها