جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قبرغه
(قَ رُ یا رِ غَ یا غِ) (اِ.) = قبرقه: پهلو، استخوان پهلو، دنده.
ق
معین
قباب
(قِ) (اِ.)گنبد و هر بنای گرد. ج. قبة.
ق
معین
قتسز
(قُ سُ) (ص.) بدبخت.
ق
معین
قبور
(قُ) (اِ.) جِ قبر.
ق
معین
قبرستان
(قَ رِ) (اِمر.) جایی که مردگان را در آن دفن کنند، گورستان.
ق
معین
قباارخالقی
(~. اَ لِ) (ص مر.) دوره گردی که جامههای کهنه خرد و فروشد.
ق
معین
قترماق
(قُ تُ) (ص.) بی مصرف، بیکار.
ق
معین
قبه
(قُ بَّ) (اِ.) برآمدگی، بنایی که سقف آن برآمده و گرد باشد. ج. قباب.
ق
معین
قبراق
(قِ) (ص.) چابک، چست.
ق
معین
قبا کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) بریدن، چاک دادن.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها