جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قبیله
(قَ لَ یا لِ) (اِ.) طایفه، گروه. ج. قبایل.
ق
معین
قبله کردن
(~. دَ) (مص ل.)پیشِ رو داشتن.
ق
معین
قبه الخضرا
(ء) (قُ بَُ تُ لú خَ) (ص مر.) کنایه از: آسمان.
ق
معین
قبیل
(قَ) (اِ.)۱- جماعت، گروه.۲- گونه، ن وع. مثل: از این قبیل کتابها.
ق
معین
قبله ساختن
(~. تَ) (مص م.) پیش رو قرار دادن.
ق
معین
قبایل
(قَ یِ) (اِ.) جِ قبیله.
ق
معین
قبیح
(قَ) (ص.) زشت. ج. قباح.
ق
معین
قبله
(قَ لَ یا لِ) (اِ.) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به ج...
ق
معین
قبایح
(یِ) (اِ.) ج. قبیحه.
ق
معین
قبچور
(قُ) (اِ.) = قیچور. قوبجور:۱- مالیات، باج.۲- مالیات متعلق به مواشی و ...
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها