جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قبیل
(قَ) (اِ.)۱- جماعت، گروه.۲- گونه، ن وع. مثل: از این قبیل کتابها.
ق
معین
قبله ساختن
(~. تَ) (مص م.) پیش رو قرار دادن.
ق
معین
قبه الخضرا
(ء) (قُ بَُ تُ لú خَ) (ص مر.) کنایه از: آسمان.
ق
معین
قبیح
(قَ) (ص.) زشت. ج. قباح.
ق
معین
قبله
(قَ لَ یا لِ) (اِ.) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به ج...
ق
معین
قبایل
(قَ یِ) (اِ.) جِ قبیله.
ق
معین
قدوه
(قُ وِ) (ص.) پیشوا، مقتدا.
ق
معین
قدرت
(قُ رَ) (مص ل.) توانایی داشتن، توانستن.
ق
معین
قحبگی
(قَ بِ) (حامص.) زناکاری.
ق
معین
قدوم
(قُ) (مص ل.) از سفر بازآمدن.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها