جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قادر انداز
(~. اَ)(ص فا.)تیرانداز و کمانداری ک ه تیر او خطا نکند.
ق
معین
قاب شور
#NAME?
ق
معین
قاز
(اِ.) = غاز: کمترین واحد پول، پشیز.
ق
معین
قادر
(دِ) (اِفا.) توانا، نیرومند.
ق
معین
قاب دستمال
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار میرو...
ق
معین
قاری
(اِفا.) خواننده، خوانندة قرآن.
ق
معین
قادح
(دِ) (اِفا.) سرزنش کننده، طعنه زننده.
ق
معین
قاب بازی
(حامص.) = قاپ بازی: در عهد شاه عباس بزرگ معمول بود که با قاب (گوسفند) ...
ق
معین
قارچ
(اِ.) گیاهی ست چتری شکل که برگ و ریشه ندارد و هر دو نوع سمی و خوراکی آ...
ق
معین
قاتی کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- درهم و برهم کردن.۲- دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کرد...
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها