جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قدوم
(قُ) (مص ل.) از سفر بازآمدن.
ق
معین
قدر قدرت
(قَ دَ. قُ رَ) (ص مر.) آن که قدرتش برابر قدرت قضا و قدر است. (برای شا...
ق
معین
قحبه
(قَ بَ یا بِ) (ص.) زن بدکار، روسپی.
ق
معین
قدوس
(قُ دُّ) (ص.)۱- پاک.۲- مبارک.
ق
معین
قدر
(~.) (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تارهها.
ق
معین
قح
(قُ) (ص.)۱- خالص، ساده.۲- درشت خوی.
ق
معین
قدمت
(قِ مَ) (اِمص.) کهنگی، دیرینگی.
ق
معین
قدح کش
(قَ دَ. کِ) (ص فا.) شرابخوار، میخواره.
ق
معین
قجرچی
(قَ جَ) (ص.) دلیل، بلد، رابط.
ق
معین
قذی
(قَ ذا) (اِ.) خاشاک ج. اقذاء.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها