جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قدس
(قُ) (اِمص.) پاکی.
ق
معین
قحط شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) کمیاب شدن.
ق
معین
قدی
(ق دّ) (ص نسب.) تمام قد.
ق
معین
قدری
(قَ دَ) (ص نسب.) منسوب به قدر (معتقد به تقدیر و سرنوشت از پیش تعیین ش...
ق
معین
قحط الرجال
(~ُ رُِ) (اِمر.) نایاب بودن مردان کارآمد.
ق
معین
قدک
(قَ دَ) (اِ.) جامة کرباسی که آن را با نیل رنگ کرده باشند.
ق
معین
قدرمایه
(~. یِ) (اِمر.) مایه کم، اندک مایه.
ق
معین
قحط
(قَ) (اِمص.)۱- خشکسالی، بی - حاصلی.۲- نایابی.
ق
معین
قرتی
(قِ) (ص.) (عا.) جلف، سبک.
ق
معین
قراسوران
(قَ) (اِ.) = قره سوران. قراسورن: سرهنگ محافظان قافله، آن که به سرکردگ...
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها