جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قدرت
(قُ رَ) (مص ل.) توانایی داشتن، توانستن.
ق
معین
قحبگی
(قَ بِ) (حامص.) زناکاری.
ق
معین
قدوم
(قُ) (مص ل.) از سفر بازآمدن.
ق
معین
قدر قدرت
(قَ دَ. قُ رَ) (ص مر.) آن که قدرتش برابر قدرت قضا و قدر است. (برای شا...
ق
معین
قحبه
(قَ بَ یا بِ) (ص.) زن بدکار، روسپی.
ق
معین
قدوس
(قُ دُّ) (ص.)۱- پاک.۲- مبارک.
ق
معین
قدر
(~.) (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تارهها.
ق
معین
قح
(قُ) (ص.)۱- خالص، ساده.۲- درشت خوی.
ق
معین
قرعه
(قُ عِ) (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.
ق
معین
قربی
(قُ) (اِ.) نزدیکی، خویشی.
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها