جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قرص
(قُ رْ) (ص.) (عا.) محکم، استوار.
ق
معین
قران
(قِ) (اِ.) واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقر...
ق
معین
قراب
(~.) (اِ.) غلاف شمشیر، نیام.
ق
معین
قرشت
(قَ رَ شَ) (اِ.) ششمین صورت از صور هشتگانة حروف جمل. شامل: ق ر ش ت.
ق
معین
قراقروت
(قَ قُ) (اِمر.) = قره قوروت: کشک سیاه.
ق
معین
قرائت
(قَ ئَ) (مص م.) خواندن کتاب و غیره.
ق
معین
قرسنه
(قَ سَ نَ یا نِ) = کرسنه: (اِ.) چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت ...
ق
معین
قراغچی
(قُ) (ص مر.) = قراقچی. قرقچی: مأمور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی، قرق...
ق
معین
قراء
(قَ رّ) (ص.) خوش خوان، نیکو خوانندة قرآن.
ق
معین
قرد
(قِ) (اِ.) بوزینه، میمون. ج. قرد.
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها