جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قرفه
(قِ فَ یا فِ) (اِ.)۱- پوست درخت و جز آن.۲- پوست درختی است شبیه به دار...
ق
معین
قره العین
(قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ) (اِ.)۱ - آنچه مایة روشنی چشم شود.۲- مجازاً، فرزن...
ق
معین
قرارداد
(~.) (اِمر.) پیمان، عهد.
ق
معین
قر زدن
(قُ. زَ دَ) (مص م.) نک غر زدن.
ق
معین
قرعه
(قُ عِ) (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.
ق
معین
قربی
(قُ) (اِ.) نزدیکی، خویشی.
ق
معین
قرار گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- ساکن شدن، آرام گرفتن.۲- استوار شدن، محکم گشتن...
ق
معین
قر
(~.) (ص.) (عا.) فرو رفته.
ق
معین
قروح
(قُ) (اِ.) جِ قرح ؛ ریشها، زخمها.
ق
معین
قرمه سبزی
(~. سَ) (اِمر.) نوعی خورش ایرانی با قطعات گوشت و لوبیا (معمولاً قرمز) ...
«
‹
27
28
29
30
31
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها