جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قرن
(~.) (اِ.)۱- شاخ، سرون.۲- تندی سر مردم که به منزلة جای سرون جانور اس...
ق
معین
قرق
(قُ رُ) (اِ.)جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا ج...
ق
معین
قروقر
(قَ رُّ قُ) (اِصت. مر.) تندر، آسمان غرنبه.
ق
معین
قرمپوف
(قُ رُ پُ) (عا.) احمق، دیوث.
ق
معین
قروض
(قُ) (اِ.) جِ قرض.
ق
معین
قرموت
(قُ) (اِ.) مخلوطی از کاه و جو و یونجه که به اسب دهند.
ق
معین
قروح
(قُ) (اِ.) جِ قرح ؛ ریشها، زخمها.
ق
معین
قرمه سبزی
(~. سَ) (اِمر.) نوعی خورش ایرانی با قطعات گوشت و لوبیا (معمولاً قرمز) ...
ق
معین
قروت
(قُ) (اِ.) چیزی است که از دوغ به دست آید و آن چنین است که دوغ را جوش ...
ق
معین
قرمه
(قُ مِ) (اِ.) گوشتی که آن را خرد و در روغن تفت میدهند تا بتوان برای ...
«
‹
29
30
31
32
33
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها