جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قشنگ
(قَ شَ) (ص.) ظریف، خوشگل، زیبا.
ق
معین
قسطی
(قِ) (ص نسب.) منسوب به قسط، چیزی که پول خرید آن به صورت قسط پرداخت می...
ق
معین
قزاوه
(قَ وَ یا وِ) (اِ.) = قژاوه: کجاوه، مجمل.
ق
معین
قشم
(قَ) (مص م.)۱- خوردن، بسیار خوردن.۲- شکستن برگ خرما و نی و جز آن.۳- گ...
ق
معین
قسطاس
(قُ یا قِ) (اِ.) ترازو، ترازوی بزرگ.
ق
معین
قزاق
(~.) (ص. اِ.)۱- ابریشم فروش، علاقه بند.۲- آن که کرم ابریشم را تربیت م...
ق
معین
قشلاق
(قِ) (اِ.) گرمسیر، محل گرم که در زمستان به آنجا کوچ کنند.
ق
معین
قسط
(قِ) (اِ.)۱- عدل و داد.۲- بهره، نصیب.۳- قسمتی از یک کل که در فاصلهها...
ق
معین
قز
(قَ زّ) (اِ.) ابریشم.
ق
معین
قشقه
(قَ قِ یا قَ) (اِ.)۱- تیرگی نشان پیشانی اسب.۲- در فارسی: نشانی که کاف...
«
‹
33
34
35
36
37
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها