جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قادر
(دِ) (اِفا.) توانا، نیرومند.
ق
معین
قاب دستمال
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار میرو...
ق
معین
قاری
(اِفا.) خواننده، خوانندة قرآن.
ق
معین
قادح
(دِ) (اِفا.) سرزنش کننده، طعنه زننده.
ق
معین
قاب بازی
(حامص.) = قاپ بازی: در عهد شاه عباس بزرگ معمول بود که با قاب (گوسفند) ...
ق
معین
قارچ
(اِ.) گیاهی ست چتری شکل که برگ و ریشه ندارد و هر دو نوع سمی و خوراکی آ...
ق
معین
قاتی کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- درهم و برهم کردن.۲- دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کرد...
ق
معین
قاب
(اِ.)۱- بشقاب بزرگ و کم و بیش گود.۲- جلد یا غلاف برخی چیزها، مانند: ع...
ق
معین
قاروره
(رَ یا رِ) (اِ.)۱- ظرفی شیشهای که نمونه ادرار را در آن کرده نزد پزشک...
ق
معین
قاتی پاتی
(ص م.) (عا.) درهم آمیخته، مخلوط.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها