جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قضایا
(قَ) (اِ.) جِ قضیه.
ق
معین
قصعه
(قَ عَ) (اِ.) کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند. ج. قصاع.
ق
معین
قطاع
(قَ طّ) (ص.) بسیار برنده، قطع کننده.
ق
معین
قضاوت
(قَ وَ) ۱- (مص ل.) حکم کردن.۲- (اِمص.) داوری.
ق
معین
قصص
(قِ صَ) (اِ.) جِ قصه.
ق
معین
قطاس
(قُ) (اِ.) نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راستة آب بازان....
ق
معین
قضاقورتکی
(~. تَ) (ص.) (عا.) به طور تصادفی، از روی پیشآمد، ناگهانی.
ق
معین
قصری
(قَ) (ص نسب.) ظرفی فلزی یا لعابی که در آن پیشاب کنند.
ق
معین
قطار
(قَ) (اِ.)۱ - یک رشته شتر.۲- در فارسی نام وسیلة مسافربری، ترن.۳- صف، ...
ق
معین
قضات
(قُ) (اِ.) جِ قاضی.
«
‹
40
41
42
43
44
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها