جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قلتاق
(قَ) (اِ.) بخشی از زین اسب که از چوب سازند، چوب زین.
ق
معین
قلل
(قُ لَ) (اِ.) جِ قله.
ق
معین
قلت
(قِ لَّ) (اِمص.)۱ - کمی، اندکی.۲- ندرت، نادری.
ق
معین
قلقچی
(قِ لِ) (ص مر. اِمر.) نوکر، خدمتکار.
ق
معین
قلبه
(قُ بِ) (اِ.) چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن گاو بگذارند.
ق
معین
قلمرو
(~. رُ) (اِمر.) مملکت، حوزة فرمانروایی، حوزه عمل.
ق
معین
قلقلی
(قِ قِ) (ص.) (عا.) گرد، مدور (به زبان کودکان).
ق
معین
قلب شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) دیگرگون شدن.
ق
معین
قلمدوش
(~.) (اِمر.) سوار کردن بر شانه، غلندوش.
ق
معین
قلقل
(قُ قُ یا قِ قِ) (ص.) مرد چست سبکروح و ظریف.
«
‹
47
48
49
50
51
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها