جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قلم نی
(~. نِ) (اِمر.) قلمی که از ساقة نی تراشند و برای خوش نویسی به کار برند...
ق
معین
قلعه
(قَ عَ یا عِ) (اِ.) دژ، حصار. ج. قلاع.
ق
معین
قلاچ
(قُ لّ) (اِ.) جستن اسب و راه جسته جسته رفتن آن.
ق
معین
قلم مو
(~.) (اِمر.) قلم مودار مخصوص رنگ، روغن که نقاشان به کار برند و آن ان...
ق
معین
قلع
(~.) (اِ.) ارزیز؛ فلزی است قابل تورق، نرم و نقرهای رنگ.
ق
معین
قلاوز
(قَ وُ) (ص.)۱- دلیل، راهنما.۲- محافظ، پاسبان.
ق
معین
قلم زده
(~. زَ دِ) (ص مف.)۱- نوشته، مکتوب.۲- منقش.۳- فلزی که روی آن قلمزنی شد...
ق
معین
قلزم
(قُ زُ) (اِ.) رود بزرگ، دریای پرآب.
ق
معین
قلانسی
(قَ) (ص نسب.) منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش.
ق
معین
قلم در کشیدن
(~. دَ. کِ دَ) (مص م.) باطل گردانیدن.
«
‹
48
49
50
51
52
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها