جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قلقلی
(قِ قِ) (ص.) (عا.) گرد، مدور (به زبان کودکان).
ق
معین
قلب شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) دیگرگون شدن.
ق
معین
قلمدوش
(~.) (اِمر.) سوار کردن بر شانه، غلندوش.
ق
معین
قلقل
(قُ قُ یا قِ قِ) (ص.) مرد چست سبکروح و ظریف.
ق
معین
قلب زدن
(~. زَ دَ) (مص م.)۱- سکة تقلبی زدن.۲- تقلب کردن.
ق
معین
قلمداد
(~.) (ص مف.) محسوب، به شمار.
ق
معین
قلق
(قَ لَ) (اِمص.) بی آرامی، پریشانی.
ق
معین
قلب الاسد
(قَ بُ لْ اَ سَ) (اِ.)۱- دل شیر، قلب اسد.۲- نام ستارهای به رنگ آبی ...
ق
معین
قلماش
(قَ) (ص.) هرزه، بی معنی.
ق
معین
قلعی
(قَ) (اِ.)۱- قلع.۲- نوعی شمشیر.
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها