جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قلمستان
(قَ لَ مِ) (اِمر.) زمینی که در آن قلمههای درخت را کارند تا از چوب آن...
ق
معین
قلیا
(قَ) (اِ.) شخار؛ مادهای که از اِشنان گرفته میشود و از آن در صابون س...
ق
معین
قلمزنی
(~. زَ) (حامص.)۱- عمل و شغل قلمزن.۲- نویسندگی، کتابت.۳- نقاشی.۴- یک...
ق
معین
قلک
(قُ لَّ) (اِ.) = غلک: ظرفی که کودکان پول خود رادر آن اندازند، جمع کنند...
ق
معین
قلمزن
(~. زَ) (اِفا.) کاتب، نویسنده.
ق
معین
قلچماق
(قُ چُ) (ص.) نیرومند، قوی.
ق
معین
قلپ
(قُ لُ) (اِ.) (عا.) جرعه، مقدار آب یا هر مایعی که یک بار در دهان جا شو...
ق
معین
قمر
(قَ مَ) (اِ.) ماه. ج. اقمار. ؛ ~در عقرب بودن کنایه از: بد یا آشفته ...
ق
معین
قلوه سنگ
(~. سَ) (اِمر.)۱- سنگهای کم و بیش درشت که از ریگ درشت تر ولی از قطعه...
ق
معین
قمحدوه
(قَ مَ دُ وَ یا وِ) (اِ.) استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع اس...
«
‹
52
53
54
55
56
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها