جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قمل
(قَ) (اِ.) شپش.
ق
معین
قناس
(قِ) (ص.) (عا.) بدشکل، بدقواره.
ق
معین
قمقمه
(قُ قُ مِ) (اِ.) ظرف آب مسافرتی.
ق
معین
قناری
(قَ) (اِ.) پرندهای است خوش آواز به اندازة گنجشک با پرهایی به رنگهای ...
ق
معین
قمقمام
(قَ قَ) (اِ.)۱- بزرگ و مهتر قوم.۲- امر عظیم، عدد بسیار.
ق
معین
قناره
(قَ ر) (اِ.) چوبی یا آهنی دراز دارای میخهای بلند که در دکان قصابی گو...
ق
معین
قمع
(قَ مْ) (مص م.) سرکوب کردن، خوار کردن.
ق
معین
قنادیل
(قَ) (اِ.) جِ قندیل.
ق
معین
قمطریر
(قَ طَ) (ص.) سخت، شدید.
ق
معین
قنادی
(~.) ۱- (حامص.)شیرینی - پزی.۲- (اِمر.) دکان قناد، دکان شیرینی - فروش...
«
‹
56
57
58
59
60
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها