جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قمع
(قَ مْ) (مص م.) سرکوب کردن، خوار کردن.
ق
معین
قنادیل
(قَ) (اِ.) جِ قندیل.
ق
معین
قمطریر
(قَ طَ) (ص.) سخت، شدید.
ق
معین
قهوه چی
(~.) (اِفا.) آن که قهوه - خانه را اداره میکند، آبدارچی.
ق
معین
قنوع
(قَ) (ص.) قانع.
ق
معین
قنداق
(قُ) (اِ.) ۱- دستة تفنگ.۲- پارچهای که نوزاد را در آن میپیچند.
ق
معین
قهوه قجری
(~. قَ جَ) (اِمر.) قهوة زهردار که سلاطین قاجار برای کشتن به کسی میدا...
ق
معین
قنوط
(قُ) (مص ل.) ناامیدی، ناامید شدن.
ق
معین
قند داغ
(~.) (اِمر.) مقداری آب جوش که در آن قند حل کرده باشند.
ق
معین
قهوه خانه
(~.) (اِ.) محلی برای نشستن، گفتگو کردن و نوشیدن چای و غذاهای ساده، چا...
«
‹
57
58
59
60
61
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها