جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قافله سالار
(~.) (ص مر.)کاروانسالار، سردار قافله.
ق
معین
قاضی عسکر
(عَ کَ) (اِمر.) کسی که مأمور اجرای مراسم دینی در ارتش است.
ق
معین
قافله زن
(~. زَ) (ص فا.)راهزن، دزد.
ق
معین
قاضی القضات
(~. قُ) (ص مر. اِمر.) رییس قاضیان، قاضی اعظم.
ق
معین
قافله
(فِ لَ یا لِ) (اِ.) کاروان. ج. قوافل.
ق
معین
قاضی الحاجات
(یُ لْ) (ص.) برآورندة نیازها، نامی است از نامهای خدای تعالی.
ق
معین
قالپاق
(اِ.)۱- کاسهای فلزی که در وسط چرخ اتومبیل روی مهرهها وصل میشود.۲- ...
ق
معین
قاف ودال
(فُ)۱- (اِمر.) علامت اختصاری «قول» و «دلیل». هرزه گویی، هرزه کاری.۲- (...
ق
معین
قاضی
(اِفا.) داور و حکم کننده. ؛تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة ...
ق
معین
قالوس
(اِ.) نام نوایی از موسیقی قدیم ایران.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها