جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قافیه
(فِ یَ یا یِ) ۱- (اِفا.) از پی رونده.۲- (اِ.) حرف یا کلمة آخر بیت در ش...
ق
معین
قاطر
(~.) (اِ.) گیاهِ خون سیاوشان.
ق
معین
قاشق
(شُ) (اِ.) ابزاری ساخته شده از چوب، استیل، نقره و... با نوکی تقریباً ...
ق
معین
قافی
(اِفا.) از پی رونده، پیرو.
ق
معین
قاطبه
(طِ بَ یا بِ) (ق.) عموماً، همگی.
ق
معین
قاشر
(ش) (اِفا.)۱- خراشنده و جدا کنندة پوست.۲- دارویی که بر اثر سوزاندن قس...
ق
معین
قافله سالار
(~.) (ص مر.)کاروانسالار، سردار قافله.
ق
معین
قاضی عسکر
(عَ کَ) (اِمر.) کسی که مأمور اجرای مراسم دینی در ارتش است.
ق
معین
قافله زن
(~. زَ) (ص فا.)راهزن، دزد.
ق
معین
قاضی القضات
(~. قُ) (ص مر. اِمر.) رییس قاضیان، قاضی اعظم.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها