جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قنوت
(قُ) (اِمص.)۱- تواضع، فرمان برداری.۲- قیام در نماز.
ق
معین
قند
(قَ) (اِ.) معرب کند؛ جسم جامد سفید رنگ و شیرین حاصل از شیرة چغندر قند ...
ق
معین
قهوه ای
(~.) (ص.)رنگی که از ترکیب سیاه، سرخ و زرد به دست میآید، هم رنگ قهوه....
ق
معین
قنوات
(قَ نَ) (اِ.) جِ قنات.
ق
معین
قنبله
(قَ بَ لَ یا لِ) (اِ.) گلوله.
ق
معین
قهوه
(قَ وِ) (اِ.) نوشیدنی که از جوشاندن ساییدة دانههای بو داده درخت قهوه...
ق
معین
قنق
(قُ نُ) (اِ.) مهمان، مسافر.
ق
معین
قهندز
(قُ هَ دَ) (اِمر.) کهن دژ، دژ قدیمی.
ق
معین
قنفذ
(قُ فُ) (اِ.) خارپشت. ج. قنافذ.
ق
معین
قهقهه
(قَ قَ هِ) (مص ل.) با صدای بلند خندیدن.
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها