جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قهوه قجری
(~. قَ جَ) (اِمر.) قهوة زهردار که سلاطین قاجار برای کشتن به کسی میدا...
ق
معین
قنوط
(قُ) (مص ل.) ناامیدی، ناامید شدن.
ق
معین
قند داغ
(~.) (اِمر.) مقداری آب جوش که در آن قند حل کرده باشند.
ق
معین
قهوه خانه
(~.) (اِ.) محلی برای نشستن، گفتگو کردن و نوشیدن چای و غذاهای ساده، چا...
ق
معین
قنوت
(قُ) (اِمص.)۱- تواضع، فرمان برداری.۲- قیام در نماز.
ق
معین
قند
(قَ) (اِ.) معرب کند؛ جسم جامد سفید رنگ و شیرین حاصل از شیرة چغندر قند ...
ق
معین
قهوه ای
(~.) (ص.)رنگی که از ترکیب سیاه، سرخ و زرد به دست میآید، هم رنگ قهوه....
ق
معین
قنوات
(قَ نَ) (اِ.) جِ قنات.
ق
معین
قنبله
(قَ بَ لَ یا لِ) (اِ.) گلوله.
ق
معین
قهوه
(قَ وِ) (اِ.) نوشیدنی که از جوشاندن ساییدة دانههای بو داده درخت قهوه...
«
‹
60
61
62
63
64
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها