جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قندپهلو
(قَ. پَ) (ص مر.) استکان چایی که در کنارش ق ن د حبه بگذارند.
ق
معین
قواره
(قَ ر) (اِ.) مقدار پارچة بریده شده به اندازة یک دست لباس.
ق
معین
قهر کردن
(قَ. کَ دَ) ۱- (مص م.) مغلوب کردن، چیره شدن.۲- (عا.) با کسی ترک معاشرت...
ق
معین
قندشکن
(قَ. شِ کَ) (ص فا. اِمر.)۱- ابزاری به صورت تیشة کوچک یا گازانبر با لب...
ق
معین
قواد
(قَ وّ) (ص.) دیوث، قلتبان.
ق
معین
قهر
(قَ) ۱- (مص م.)عذاب کردن، تنبیه ک ردن.۲- (اِمص.) ظلم و زور.۳- توانایی،...
ق
معین
قندز
(قُ دِ) (اِ.) کهن دژ، قلعة قدیمی و مستحکم.
ق
معین
قومنی
(مَ) (اِ.) شرابی که از آرد جو و آرد ارزن و غیره سازند، بوزه.
ق
معین
قوصره
(قَ صَ رَ) (اِ.) زنبیل، سبدی که در آن خرما ریزند.
ق
معین
قورت
(اِ.) فرو دادن چیزی در گلو.
«
‹
61
62
63
64
65
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها