جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قیروان
(قَ رَ) (اِمر.) کاروان، قافله، گروه اسبان.
ق
معین
قیافه گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) خود را گرفتن، ژست گرفتن.
ق
معین
قوی ئیل
(قُ یْ ئِ) (اِمر.) یکی از دوازده سال دورة سنوات ترکان ؛ سال گوسفند.
ق
معین
قیرس
(رُ) (اِ.) موم، شمع.
ق
معین
قیافه
(فِ) ۱- (اِمص.) اثرشناسی.۲- (اِ.) شکل، صورت.۳- اندام شخص.
ق
معین
قوی
(قَ یّ) (ص.)۱ - نیرومند.۲- سخت، محکم.
ق
معین
قیراندود
(اَ) (ص مف.) = قیراندوده: قیرمالیده، آغشته به قیر.
ق
معین
قیاصره
(ص رِ) (اِ.) جِ قیصر.
ق
معین
قوچ
(اِ.) گوسفند شاخ دار.
ق
معین
قیراط
(ق) (اِ.) واحدی برای وزن که بیشتر برای سنگهای قیمتی به کار میرود و ...
«
‹
68
69
70
71
72
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها