جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قیاس گرفتن
(~. گِ تَ) (مص ل.) سنجیدن، مقایسه کردن.
ق
معین
قیراسفهسلار
(اِ فَ سَ) (اِمر.) محافظ سرحد مملکت و آن ظاهراً عنوانی بوده مثل «قیرخ...
ق
معین
قیاس
(قِ) ۱- (مص ل.) سنجیدن، اندازه گرفتن.۲- (اِ.) اندازه و مقدار.۳- استخرا...
ق
معین
قیمه
(ق مِ) (اِ.) گوشتی به صورت قطعههای ریز و کوچک بریده شود.
ق
معین
قیصری
(~.) (ص نسب.)منسوب به قیصر، سلطنتی، پادشاهی.
ق
معین
قیمت
(ق مَ) (اِ.) ارزش، نرخ. ؛ ~ خون پدر کسی کنایه از: بهای بسیار گزاف....
ق
معین
قیصران
(~.) (اِ.) پردهای است از موسیقی قدیم.
ق
معین
قیماق
(ق) (اِ.) سرشیر.
ق
معین
قیصر
(قَ یا ق صَ) (اِ.) لقب پادشاهان روم. ج. قیاصره.
ق
معین
قیچی
(قِ) (اِ.) ابزاری که به وسیلة آن پارچه، کاغذ و اشیاء دیگر را میبرند ...
«
‹
70
71
72
73
74
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها