جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قیق
(قَ یا ق) (اِصت.) فریاد و آواز بلند.
ق
معین
قیه کشیدن
(~. کِ دَ) (اِ.) (عا.) داد و فریاد کردن.
ق
معین
قیفال
(ق) (اِ.) رگِ بازو.
ق
معین
قیه
(ق یِ) (اِ.) (عا.) جیغی که از روی خوشحالی کشیده شود.
ق
معین
قیف
(اِ.) وسیلهای فلزی یا پلاستیکی یا شیشهای یا کائوچویی که دهانة آن مخر...
ق
معین
قین
(قَ یا ق) (اِ.) شکنجه، عذاب.
ق
معین
قیظه
(قَ یا ق ظَ یا ض) (اِ.) لنگ مانندی که درویشان به کمر میبستند و عورت ...
ق
معین
قیمومیت
(قَ یَّ) (مص جع.) قیم بودن، قائم بالذات بودن.
ق
معین
قیطول
(قَ یا ق) (اِ.) قلعه، حصار.
ق
معین
قیمومت
(ق مَ) (مص ل.) قیم بودن.
«
‹
71
72
73
74
75
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها