جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قیف
(اِ.) وسیلهای فلزی یا پلاستیکی یا شیشهای یا کائوچویی که دهانة آن مخر...
ق
معین
قین
(قَ یا ق) (اِ.) شکنجه، عذاب.
ق
معین
قیظه
(قَ یا ق ظَ یا ض) (اِ.) لنگ مانندی که درویشان به کمر میبستند و عورت ...
ق
معین
قیمومیت
(قَ یَّ) (مص جع.) قیم بودن، قائم بالذات بودن.
ق
معین
قیطول
(قَ یا ق) (اِ.) قلعه، حصار.
ق
معین
قیمومت
(ق مَ) (مص ل.) قیم بودن.
ق
معین
قیطس
(قَ طَ) (اِ.) نام یکی از صور فلکی که به شکل نهنگ است.
ق
معین
قیمه قیمه کردن
(~. ~. کَ دَ) (مص م.) ریز ریز کردن، تکه تکه کردن.
ق
معین
قیطان
(ق) (اِ.) رشتة باریک که از ابریشم میبافند.
ق
معین
قیمه قیمه
(~. ~.) (ص مر.) ریز ریز، قطعه قطعه.
«
‹
71
72
73
74
75
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها