جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قال
(اِ.)۱- گفتار، سخن.۲- (مص ل.) گفتن. ؛ ~قول هیاهو، قال و قیل. ؛ ~ و...
ق
معین
قاعد
(عِ) ۱- (اِفا.) نشسته.۲- کسی که از رفتن به جنگ خودداری کرده.۳- (ص.) زن...
ق
معین
قاصدک
(ص دَ) (اِ.) نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوههای آن را باد به آسانی...
ق
معین
قاقم عارض
(~. رِ) (ص مر.) سپیدروی زیبا.
ق
معین
قاع
(اِ.) زمین هموار، دشت.
ق
معین
قاصد
(ص) (اِفا.)۱- قصدکننده.۲- پیک پیاده که نامه یا پیغامی را به مقصد دور...
ق
معین
قاقم
(قُ) (اِ.) حیوانی است شبیه سنجاب دارای پوستی نرم و سفید که گران بهاست...
ق
معین
قاطن
(طِ) (اِفا.) ساکن، متوطن. ج. قطان.
ق
معین
قاص
(صّ) (اِ.) قصه گو، داستان سرای.
ق
معین
قایم شدن
(یِ. شُ دَ) (مص ل.)۱- ثابت و برقرار گشتن.۲- پنهان شدن.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها