جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لحظ
(لَ) ۱- (مص م.) به گوشة چشم نگریستن چیزی را.۲- (اِ.) چشم. ج الحاظ.
ل
معین
لجاره
(لَ جّ رِ) (ص.) پُر سر و صدا، بی شرم.
ل
معین
لت خوردن
(~. خُ دَ) (مص ل.)۱- سیلی خوردن.۲- زبون گشتن.
ل
معین
لحد
(لَ حَ) (اِ.) گور، شکاف در گور که جای سر مردهاست.
ل
معین
لجاجت
(لَ جَ) ۱- (مص ل.) ستیزه کردن.۲- (اِمص.) یک دندگی.
ل
معین
لت انبان
(~. اَ) (ص مر.) لت انبار.
ل
معین
لحان
(لَ حَ) (ص.) آن که در قرائت و اعراب خطا کند.
ل
معین
لجاج
(لَ) (مص ل.) عناد، ستیزه.
ل
معین
لت انبار
(~. اَ) (ص مر.)شکم پرست، پرخور.
ل
معین
لحام
(لِ) (اِ.) آنچه که با آن لحیم کنند.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها