جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واخوردن
(خُ دَ) (مص ل.)۱- یکّه خوردن، دچار شوک شدن.۲- بی رونق شدن.
معین
و
واده
(دِ) (دِ یا دَ)۱- (اِ.) اصل، بنا، شالوده.۲- (پس.) به صورت پسوند آید به...
معین
و
واخواهی
(خا) (حامص.) بازخواست، اعتراض.
معین
و
وادنگ
(دَ) (اِ.) (عا.) انکار پس از اقرار، دبه.
معین
و
واخوان
(خا) (اِ.)۱- دوباره خواندن.۲- مقابلة کتب، مطابقه.۳- امتحان درستی و نا...
معین
و
وادروا
(دَ) (اِ.) بادربا، نانخورش، جایی که در آن نانخورش فراوان است.
معین
و
واخواست
(خا) (مص مر.)۱- بازخواست، اعتراض.۲- برگشت ؛ اعتراض دارندة چک یا برات ه...
معین
و
وادانستن
(نِ تَ) (مص م.) بازشناختن، تشخیص دادن.
معین
و
واخ
(اِصت.) (عا.)۱- کلمهای است دال به تأسف و حسرت.۲- کلمهای است دال بر ت...
معین
و
واداشتن
(تَ) (مص م.) گماشتن، وادار کردن.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها