جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پارافین
( اِ.)جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغنهای سنگین به د...
پ
معین
پادنگ
(دَ) (اِمر.)۱- دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده میشود.۲- نوعی ساعت که...
پ
معین
پازهر
(زَ) (اِمر.) نک پادزهر.
پ
معین
پاسور
( اِ.) نوعی بازی ورق، چهاربرگ.
پ
معین
پاسار کردن
(کَ دَ) (مص م.) لگدکوب کردن، پایمال کردن.
پ
معین
پاسوار
(سَ) (اِمر.) پیادة جلد و چابک.
پ
معین
پاسار
(اِمر.)۱- لگد، تیپا.۲- کلاف افقی چارچوب در و پنجره.
پ
معین
پاسه
(س ِ) (اِ.)۱- میل کردن به هر چیزی، آزمندی.۲- غم، اندوه.
پ
معین
پاس داشتن
(تَ) (مص م.)۱- پاسبانی کردن، نگهبانی.۲- رعایت کردن، احترام گذاشتن.۳- ج...
پ
معین
پاسنگین
(سَ) (اِمر.) آن که دیر به دیدار دوستان و خویشان برود.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها