جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پاسار
(اِمر.)۱- لگد، تیپا.۲- کلاف افقی چارچوب در و پنجره.
پ
معین
پاسه
(س ِ) (اِ.)۱- میل کردن به هر چیزی، آزمندی.۲- غم، اندوه.
پ
معین
پاس داشتن
(تَ) (مص م.)۱- پاسبانی کردن، نگهبانی.۲- رعایت کردن، احترام گذاشتن.۳- ج...
پ
معین
پاسنگین
(سَ) (اِمر.) آن که دیر به دیدار دوستان و خویشان برود.
پ
معین
پاس بخش
(بَ) (ص مر.) افسری که مأمور تعویض پُست نگهبانان میباشد.
پ
معین
پاسنگ
(سَ) (اِمر.)۱- سنگ ترازو.۲- پایة ستون.
پ
معین
پاس
( اِ.)۱- عمل فرستادن یا روانه کردن چیزی به ویژه توپ به سوی بازیکن دیگ...
پ
معین
پاسفره
(سُ رِ) (اِمر.) ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام.
پ
معین
پازهری
(زَ) (ص نسب.) رنگ زردی که به سرخی زند.
پ
معین
پاسداری
(حامص.)۱- پاسبانی.۲- رعایت، احترام.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها