جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پازهری
(زَ) (ص نسب.) رنگ زردی که به سرخی زند.
پ
معین
پاسداری
(حامص.)۱- پاسبانی.۲- رعایت، احترام.
پ
معین
پاسدار
(اِفا.) نگهبان، مراقب، نگه داری کننده.
پ
معین
پاسخنامه
(~. مِ) (اِ.) برگه یا دفترچهای که برای نوشتن پاسخ پرسشهای خاص آماده ...
پ
معین
پاسخ
(سُ) ( اِ.)۱- جواب. مق. سؤال.۲- اطاعت.۳- پذیرفتگی.۴- کیفر، مکافات.۵- ...
پ
معین
پاستل
(تِ) (اِ.)۱- گچ رنگی ویژة طراحی.۲- نوعی شیرینی شبیه راحت الحلقوم که س...
پ
معین
پاسبک کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) زایمان کردن، زا ی یدن.
پ
معین
پاسبک
(سَ بُ)(اِمر.)۱ - خوش قدم.۲- جلف، بی وقار.
پ
معین
پاسبز
(سَ) (ص مر.)۱- واسطه.۲- دلال.۳- بدقدم.
پ
معین
پاسبان
(اِمر.)۱- نگاهبان، محافظ.۲- کسی که از طرف شهربانی مأمور حفظ نظم و آسا...
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها