جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پاخوردن
(خُ دَ) (مص ل.) فریب خوردن.
پ
معین
پاتال
(ص.) (عا.) پیر، ناتوان.
پ
معین
پا درمیانی
(دَ) (ص.) مجازاً: میانجیگری و واسطه شدن جهت آشتی و یا از میان بردن اخت...
پ
معین
پادشاه
(~.) (اِمر.)۱- فرمانروایی که تاج و تخت داشته باشد، ملک، سلطان.۲- حا...
پ
معین
پاخره
(خَ یا خِ رِ) ( اِ.) سکویی که کنارِ درِ خانه برای نشستن درست میکردند....
پ
معین
پاتابه
(بِ) (اِمر.) نک پاپیچ.
پ
معین
پا در گل
(دَ گِ) (ص مر.)۱- آن که پایش در میان گل و خاک است.۲- گرفتار.۳- خجل، شر...
پ
معین
پادشا
(دِ) (اِمر.)۱- پادشاه.۲- فرمانروا.۳- مجازاً مأذون، مختار.۴- خدا.
پ
معین
پاجوش
(اِمر.) نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان میروید، و از آنه...
پ
معین
پابوس
پای بوس:۱- (ص فا.) بوسندة پا.۲- (حامص.) پای بوسی، تشرف به خدمت. ؛به ...
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها