جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گریاندن
(گِ دَ) (مص م.) وادار به گریه کردن، به گریه انداختن.
گ
معین
گزینه
(گُ نِ) (اِ.)۱- مجموعهای از نوشتههای انتخاب شده.۲- هر یک از پاسخهای...
گ
معین
گزمه
(گَ مِ) (اِ.) شبگرد، پاسبان.
گ
معین
گزاف
(گُ یا گِ)۱- (ص.) بیهوده، عبث.۲- بسیار، بی اندازه.
گ
معین
گریغ
(گُ) (اِ.) گریز، فرار.
گ
معین
گریان
(گِ) (ص فا.) در حال گریستن، کسی که گریه میکند.
گ
معین
گسترده
(گُ تَ دِ) (ص مف.) پهن کرده، پهن شده.
گ
معین
گستردنی
(گُ تَ دَ) (ص.) هرآنچه که بگسترانند.
گ
معین
گستردن
(گُ تَ دَ) (مص م.)۱- پهن کردن، باز کردن.۲- پخش کردن، انتشار دادن.۳- ر...
گ
معین
گسترانیدن
(گُ دَ) (مص م.) نک گستراندن.
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها