جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یام
(اِ.)۱ - اسب قاصد، پیک.۲- جایی که اسب پیک را با اسب تازه نفس عوض میک...
معین
ی
یاغی گری
(گَ) (حامص.)۱- دشمنی، عداوت.۲- سرکشی.
معین
ی
یازدن
(ز دَ) (مص م.) نک. یازیدن.
معین
ی
یارستن
(ر تَ) (مص ل.) توانستن، توانایی داشتن، از عهده برآمدن.
معین
ی
یالیت
(لَ تْ یا تَ) (اِ.) ای کاش.
معین
ی
یاغی
(غِ) (اِفا.) سرکش، نافرمان.
معین
ی
یازان
(ص فا.)۱ - قصدکنان.۲- در حال اندازه - گیری.
معین
ی
یاردانقلی
(قُ) (اِ.) (عا.) آدم ناشناس، کسی که هویت او مجهول باشد.
معین
ی
یالمند
(مَ) (ص.) مخفّفِ عیالمند، شخصی که زن و فرزند دارد.
معین
ی
یاسین
(اِ.) یس ؛ نام یکی از سورههای قرآن.
«
‹
3209
3210
3211
3212
3213
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها