جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سالخورد
(ص مف.) سالخورده.
س
معین
سام
(اِ.)۱- بیماری.۲- ورم.
س
معین
سالخرد
(خُ) (ص مر.) کم سال، کم سن.
س
معین
سالگرد
(گَ) (اِمر.) زمانی از سال که یک یا چند سال از واقعهای گذشته باشد.
س
معین
سالخداه
(خُ) (ص مر.) = سال خدا:۱- دارای شرف.۲- نیکبخت.
س
معین
سالک
(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا میشود. گاه یک سال بهبود...
س
معین
سالج
(لِ) (اِ.) بیدمشک.
س
معین
سالوک
(ص.)۱- فقیر، درویش.۲- راهزن، دزد.
س
معین
سالب
(لِ) (اِفا.)۱ - سلب کننده.۲- رباینده.۳- برهنه کننده. ج. سلاب.
س
معین
سالوسی
(حامص.)۱ - تملق.۲- فریب، نیرنگ.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها