جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
ساریق
= ساریگ (از برزیلی): (اِ.) پستانداری از راستة کیسه داران به جثة یک گرب...
س
معین
سازوبرگ
(زُ بَ) (اِمر.) تجهیزات، ابزار و آلات.
س
معین
ساریخ
(اِ.) = سالیخ: نوعی سلاح و آن چوبی باشد که بر سر آن چند زنجیر کوتاه تع...
س
معین
سازو
(زُ)(اِ.)لیف خرما، ریسمانی که از الیاف خرما بافته شود، ریسمان علفی و م...
س
معین
ساری
(اِ.) پرندهای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خالهای سفید...
س
معین
سازه
(~.) (اِ.) جاروب، جارور.
س
معین
سارک
(رَ) (اِ.) سار سیاه.
س
معین
سازندگی
(زَ دِ) (حامص.) ساختن، سازنده بودن.
س
معین
ساروی
(رَ) (ص نسب.)۱- متعلق به شهر ساری در مازندران.۲- اهل ساری.
س
معین
سازمند
(مَ) (ص مر.)۱- ساخته و آماده.۲- سازگار.۳- سزاوار.
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها