جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
ساقی نامه
(مِ) (اِ مر.) نوعی مثنوی در بحر متقارب که در آن شاعر ساقی را مخاطب قر...
س
معین
ساغرکشی
(~. کِ) (حامص.) میخوارگی.
س
معین
ساقی
(اِفا.) کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
س
معین
ساغرکش
(~. کِ) (ص فا.) شرابخوار.
س
معین
ساقور
(اِ.)۱- گرمی، حرارت.۲- آهنی که با آن چارپایان را داغ کنند.۳- نوعی زخم...
س
معین
ساغر
(غَ) (اِ.) پیالة شرابخواری، جام.
س
معین
ساقه
(قَ) (اِ.) دنباله سپاه.
س
معین
ساعی
(اِفا.)۱- کوشا، سعی کننده.۲- شتابنده.۳- سخن چین.
س
معین
ساقط کردن
(~. کَ دَ) (مص م.)۱- افکندن.۲- کسی را از شغل خود برکنار کردن.
س
معین
ساعده
(عِ دَ یا دِ) (اِ.)۱- شیر بیشه.۲- بازوی چرخ چاه.۳- مجرای آب به سوی نه...
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها