جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سال
(اِ.) اطاق بزرگ، تالار.
س
معین
ساغرگیر
(غَ) (ص فا.) باده خوار.
س
معین
ساقی نامه
(مِ) (اِ مر.) نوعی مثنوی در بحر متقارب که در آن شاعر ساقی را مخاطب قر...
س
معین
ساغرکشی
(~. کِ) (حامص.) میخوارگی.
س
معین
سام
(اِ.)۱- بیماری.۲- ورم.
س
معین
سالخرد
(خُ) (ص مر.) کم سال، کم سن.
س
معین
سالگرد
(گَ) (اِمر.) زمانی از سال که یک یا چند سال از واقعهای گذشته باشد.
س
معین
سالخداه
(خُ) (ص مر.) = سال خدا:۱- دارای شرف.۲- نیکبخت.
س
معین
سالک
(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا میشود. گاه یک سال بهبود...
س
معین
سالج
(لِ) (اِ.) بیدمشک.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها